رودخانه به آرامی جریان دارد، درست مانند هزاره ها. پرندگان بومی به صورت ملودیک بالای سرشان آواز می خوانند. نسیم ملایمی از لابه لای درختان زمزمه می کند، گویی رازهایی را از گذشته های دور می گوید. و بوی لطیف یک قفل زرد، هوای عصر را رنگ می کند.
این رودخانه یارا است که برای هزاران نسل خانه مردم بومی Vurungeri است. امروزه، این منطقه یک حومه ثروتمند ملبورن است که به عنوان Warrandyte شناخته می شود.
فرد لئونه، مردی از گاراوا و بوچولا در دورترین شمال استرالیا، در کنار آب نشسته و به زیبایی های طبیعی فکر می کند.
او همچنین مادرش را که به طور ناگهانی در فوریه 2021 درگذشت، در نظر دارد.
او به سادگی می گوید: برای من، مادرم یک مبارز بود.
فرد روز پس از تولد 69 سالگی خود، یک تماس تلفنی از بیمارستان بریزبن دریافت کرد و به او گفت که مادرش سکته کرده و در کمای القا شده است.
او به یاد می آورد: «گوشی را قطع کردم و فقط برای یک دقیقه جیغ زدم. "شروع به گریه و ناامیدی کردم. همه چیز از جلوی چشمانم گذشت. وقتی کوچک بودم میتوانستم همه این اتفاقات را ببینم."
فرد بلافاصله از ملبورن به بریزبن پرواز کرد تا با مادرش باشد. یک هفته بعد، خانواده او باید سخت ترین تصمیم زندگی خود را می گرفتند: خاموش کردن پشتیبانی زندگی.
فرد به یاد می آورد: «ما باید تصمیم می گرفتیم که دستگاه را خاموش کنیم.
«بسیار شدید بود. شما این احساس را دارید که دارید به آنها خیانت می کنید. شما فکر می کنید "او به راحتی می تواند از این وضعیت خارج شود."
زمانی که طوطی بالای سرش پرواز می کند، فرد لحظه ای مکث می کند.
با غروب آفتاب در اواخر بعد از ظهر، نسیم سردی شدت گرفت.
آب یارا وقتی از کنار آنها می گذرد حباب می زند.
«و بعد یادم میآید که آن شب نزدیک بود که مجبور شدیم دستگاه را خاموش کنیم. و این تکان دهنده ترین چیز بود."
در شب سرنوشت ساز، خانواده فرد برای آخرین لحظه مادریار جمع شدند و پس از اینکه پشتیبانی او قطع شد، فرد به یاد آورد که اتاق را ترک کرده است.
او می گوید: «تازه خراب شدم. "من نمی توانستم راه بروم. من افتادم. من شریک زندگی ام را دیدم و او به من ضربه زد و من فقط گریه کردم و گریه کردم. بعد از گذشتن او برگشتم و چند چیز را با او زمزمه کردم.
"این اولین بار بود که غمی عمیق و عمیق را تجربه کردم که نمی توانستم درک کنم چقدر عمیق است. این مادر شماست. از روزی که به دنیا آمدی تا زمانی که رفتی یا خودت اینجا را می دانی. آنها فقط همیشه آنجا هستند. فهمیدم وقتی می گویند «قلبت می شکند» یعنی چه.
حافظان علم
فرد که در قبیله و جامعه خود به عنوان یک خواننده فرهنگی شناخته می شود، داستان ها، آهنگ ها، زبان و مراسم افرادی که از آنها آمده است مورد اعتماد است.
او بیشتر این دانش را از مادرش آیلین سندی آموخت.
همانطور که فرد توصیف کرد، یک مبارز، او نیز زنده ماند و فرهنگ و زبان خود را در زمانی که دولت استرالیا در تلاش برای جذب بومیان و ریشه کن کردن سنت های آنها بود، به فرزندانش منتقل کرد.
آیلین در یک ماموریت در شربورگ، در شمال استرالیا بزرگ شد، زمانی که سیاست رسمی حذف کودکان بومی از والدینشان و فرستادن آنها به یک مأموریت یا یتیم خانه کلیسا بود تا توسط مقامات سفیدپوست بزرگ شوند.
هدف نه تنها محو فرهنگ های محلی، بلکه ترویج طبقه برده داری بومی بود.
انتظار می رفت کودکانی که در این مؤسسات بزرگ می شوند، خدمتکاران خانه، کارگران کشاورزی یا کارگران باشند.
در کوئینزلند، جایی که مأموریت شربورگ در آن قرار داشت، این سیاست به دلیل آنچه امروزه «دستمزدهای دزدیده شده» نامیده می شود، پیچیده شد. در عوض، پول بومیان به اعتماد دولتی داده شد و دیگر هرگز دیده نشد.
به این ترتیب، فرد توضیح می دهد که خانواده او در فقر بین نسلی بزرگ شده اند.
او گفت: «ما بدون پول بزرگ شدیم. «لازم بود حکومت در فقر زندگی کند و آن را به ارث ببرد.
با این حال، آیلین به کار و پس انداز ادامه داد و موفق شد فرزندانش را به یک مدرسه خصوصی خوب در بریزبن بفرستد. او همچنین از رابطه خشونت آمیز با پدر فرد جان سالم به در می برد.
او گفت: "او فقط قوی ماند و همیشه در کنار ما بود و برای زنده ماندن از این همه کار باید انجام می داد."
مادرش همچنین تمام داستانهای تاریخ منطقه از جمله خانواده و روابط قبیلهای و قتل عام نسل پدربزرگ و مادربزرگش را به فرد گفت.
او می گوید: «هر چیزی را که به من گفت، یادداشت می کنم یا حفظ می کنم یا از کودکی یادداشت می کنم.
«با یک خودکار و یک تامپون در جیب رفتم. او چیزهایی به من می گفت و من فقط آنها را یادداشت می کردم."
تلاش دولت برای لغو این گونه داستان ها و ترانه ها امروزه در میان آنها طنین انداز شده است و فرد نه تنها در یادآوری و اجرای چنین گنجینه های مهم فرهنگی، بلکه در انتقال آنها به نسل آینده نیز نقش قبیله خود را بر عهده گرفته است.
او میگوید که انتقال این دانش بسیار حیاتی است، بهویژه که نسل قدیمیتر که حافظ چنین دانشی هستند، شروع به از بین رفتن میکنند.
"بنابراین من همیشه با دیگر مردان ترانه یا خوانندگان و بزرگترها در مورد اینکه چه کسانی را در جامعه شناسایی کرده اند یا به دنبال چه ویژگی هایی در جوانان هستند صحبت می کنم و مطمئن می شوم که آنها بدانند. [who to pass culture on to]"او می گوید." یک فوریت دائمی وجود دارد.
نسل جدید
این نسل ممکن است به تازگی برای فرد آمده باشد.
در حالی که سال 2021 سال غم و اندوه بود، زندگی او نیز با ورود دختران دوقلو، علاوه بر چهار فرزندش، بسیار غنی شد.
اگرچه مادرش قبل از به دنیا آمدن دوقلوها از دنیا رفت، اما فرد و شریک زندگی او موفق شدند به او اطلاع دهند که در حال آمدن هستند.
او به یاد می آورد که چگونه وقتی شریک زندگی اش به بیمارستان در بریزبن رسید، دست مادرش را روی شکم باردار او گذاشت "و اشک ها سرازیر شدند".
"می توانستم ببینم [my mother’s] پلک ها می روند او گفت: "من می دانستم که او می داند و خوشحالم که او یاد گرفت."
اکنون فرد متوجه می شود که این وظیفه اوست که داستان ها و آهنگ هایی را که از مادرش آموخته است به نسل بعدی از جمله دختران دوقلویش منتقل کند.
«وقتی بچه بودیم آهنگی برای ما خوانده بود. و من همیشه این آهنگ را برای فرزندانم می خوانم.
مرگ مادرش نیز او را وادار کرد تا در مورد میراثی که برای فرزندانش و دنیایی که در آن بزرگ خواهند شد، به ویژه در مورد مسائلی مانند گرم شدن کره زمین و ادامه بقای فرهنگ خود، تأمل کند.
"چگونه می توانم اکنون این دو نوزاد را قدرتمند کنم و این همه دانش را در آنها نصب کنم که آنقدر قوی باشند و به اینکه چه کسی هستند و از کجا آمده اند افتخار می کنند که رهبری را بر عهده بگیرند تا بتوانند برای کل کره زمین بجنگند. زیرا کل سیاره آسیب خواهد دید."
"میراث ما چه خواهد بود - چه چیزی را پشت سر می گذاریم؟" چه درس هایی آموخته ایم و چگونه آنها را یاد می دهیم؟»
با این حال، در حالی که مقیاس مسائل جهانی مانند تغییرات اقلیمی و اهمیت انتقال فرهنگی مهم و ضروری است، فرد توصیههایی را که مادرش به دختران دوقلویش میداد نیز به خاطر میآورد.
او میگوید: «او همیشه میگفت به کسی که هستی افتخار کن، اجازه نده کسی به تو بگوید که هستی». "اجازه نده کسی چیز دیگری به تو بگوید. شما همان چیزی هستید که باید باشید.
فرد دوباره آب جوشان و زمزمه باد را منعکس می کند و بوی تازه شهد بهاری را استشمام می کند.
او با لبخند می گوید: «همیشه روی این موضوع اصرار داشتم.
[ad_2]
مقالات مشابه
- بولگاری است باز کردن یک هتل لوکس در رم در سال 2022
- ما نیاز به عادی سازی چک کردن در با ما بچه ها – آن را یک بازی-تعویض
- این اسباب بازی صنعت پررونق است COVID-19
- قیمت میلگرد آجدار مقاوم کارخانه ذوب آهن
- دانلود فیلم و سریال جدید
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- لینک سازی سایت تازه تاسیس
- آموزش زبان انگلیسی از اول تا آخر
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی