نوزده سال پیش در یک ابری شنبه در اکتبر من در زمان یک سفر جاده ای با مادر خواهر و یکی از بهترین دوستان من است. ما به رهبری به دولت بعدی به دنبال در لباس عروسی و ناهار. زمانی که من به مادرم به انتخاب هر کس تا 7 صبح من در حالت همزمان سعادت و وحشت — من نمی خواهم به اواخر برای من ساعت 9 صبح قرار ملاقات در فروشگاه لباس عروس و وجود چند نفر در خانواده من (که باید نامش ذکر نشده) که شناخته شده است به یک کمی دیر است. آنها در این روز ،
من عارض شد سرخ موهایم هنوز خیس بود من پوشیدن نارنجی پیراهن ابریشم و sparkly حلقه که تنها شده بود در انگشت من برای یک ماه هنوز هم احساس سنگین و جدید.
همه ما انباشت اشیاء بدست آمده به اتاق پانسمان و لباس من شد و من سعی کردم در. من نمی نیاز به بررسی هر چیز دیگری است. من می دانستم که آنچه که من می خواستم و به من گفت: "این یکی" به عنوان دوست من smacked من و گفت: "بله! من آن را می دانستند!" او می خواهم من شناخته شده پس از 7 درجه و احتمالا می تواند در انتخاب لباس عروسی کامل برای من بدون من وجود دارد.
مادر من خریداری لباس برای من که واقعا تعجب غیر منتظره — سابق من است و من برای پرداخت کل ما عروسی و ماه عسل خودمان و لباس در بودجه ما است. آمد آن زیپ کردن در صورتی پوشاک کیف و مادر من در آن برگزار شد به عنوان خواهر دوست من و من جدا طولانی $500 حجاب من بیش از سرازیر شدن آب دهان. پس از مطالعه آن را سخت به اندازه کافی, من می دانستم که من می تواند یک کپی برای خودم. من آن شب نشسته پا روی پا انداخته در طبقه از آپارتمان من با 2 دلار ارزش طل از خارج شده است.
پس از لباس بود و با دقت بخور در سراسر پشت تنه همه ما انباشت اشیاء بدست آمده در ماشین و در حال صرف ناهار در یک میخانه محلی و خوردند پوست سیب زمینی nachos در و پنیر سیب زمینی سرخ کرده. ما با صدای بلند و سرشار از هیجان من تقریبا خفه بر مواد غذایی چند بار.
آن لباس است که هنوز هم در صورتی کیسه لباس در گنجه من. زمانی که من آن را ببینید من فکر می کنم تابستان را خنک و بوی گلاب زمانی که ما راه می رفت به فروشگاه لباس عروس. من می توانم طعم nachos در ما خوردند آن روز و به یاد داشته باشید این احساس من بود وقتی که من تو را دیدم من مامان و خواهر نگاه کردن به آینه در آینه به لباس من بود که دکمههای تا به عقب.
این باعث می شود من به یاد داشته باشید که حس موفقیت من بود وقتی که من راه می رفت در اطراف با حجاب در سر من به تنهایی در آپارتمان من پس از آن کامل شد. من برگزار شد یک دسته کرفس از یخچال من مثل یک دسته گل و تمرین عروسی من رفتن به مطمئن شوید که آن را درست نمایید. گربه من نگه داشته در تعقیب من تقریبا باعث خرابی من شاهکار است. من با دقت ذوب لبه های طل به آن است که نگاه حرفه ای و احساس رضایت از خودم.
و در حال حاضر حتی اگر من طلاق گرفته, خاطرات مرتبط با لباس من نیست تبدیل ترش. در واقع لباس تا گرفتار چشم من بیشتر از این گذشته چهار سال از شوهر من نقل مکان کرد و از آن تا به حال به شانزده سال ما ازدواج کرده بودند.
من می دانم که من هرگز با آن بخش و گاهی اوقات من تعجب می کنم که چرا. شما می شنوید در مورد زنان خود فروش لباس عروسی و برخی از کسانی که فقط می خواهید آنها را از چشم خود را. اما من احساس نمی کنم که در راه است.
من عاشق لباس. این نمایندگی از احساس من در روز عروسی من — من فوق العاده خوشحال و بنابراین مطمئن شوید که از آنچه که من انجام شده بود. من احاطه شده توسط بهترین دوستان من و نزدیک ترین اعضای خانواده. ما ازدواج کردم در یک انبار و قطار کوچک تبدیل به رنگ خاکستری از رقص تمام شب.
این باعث می شود من به یاد داشته باشید این مذاکرات طولانی من با این کاری که من تغییرات. او تا به حال یک آپارتمان با پنجره های بزرگ در سراسر جبهه و شما می توانید ببینید مردم راه رفتن در پیاده رو خارج است. من می خواهم ایستاده در اتاق نشیمن خود را به عنوان او می خواهم پین دور و صحبت در مورد مواد غذایی و او می خواهم ما را به یک فنجان چای.
دختر من را دوست دارد ، او را استخراج صورتی کیسه چندین بار و نگاه به آن در حال اجرا دست خود را به بالا و پایین دو ده دکمه که زینت پشت آن است. او ممکن است بخواهید به آن را می پوشند روزی و یا آن را به یک لباس ویژه برای او. که قلب من پشت سر هم.
اما اگر او نمی کند و آن لباس نشسته در پشت گنجه من برای بقیه زندگی من در آن صورتی کیسه خواهد شد که فقط بیش از حد خوب.
شوهر سابق من نمی تواند ما را دوست دارم پس از آن رفت و سرد است. اما ما تا به حال یک عشق بزرگ یک بار. که عشق بود نقلیه است که من به ارمغان آورد که فروشگاه لباس عروس با برخی از بهترین زنان من می دانم که هنوز هم یکی از مورد علاقه من روز زندگی من است.
که عشق به ما داد با شکوه روز عروسی ما هر دو کار سخت را به اتفاق می افتد.
و هر چند ما دیگر ازدواج که لباس است که هنوز نماد بسیاری از خاطرات خوب. و هر بار که من آن را ببینید, خاطرات کسانی که زنده و پر روح من با صلح و قدردانی است. به من که دلیل به اندازه کافی به آن را نگه دارید.
tinyurlis.gdv.gdv.htu.nuclck.ruulvis.netshrtco.detny.im
مقالات مشابه
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- ریچارد راجرز: معمار معروف پشت پامپیدو در سن 88 سالگی درگذشت اخبار
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- بررسی فاکتورهای رتبه بندی سئو
- فروشگاه اینترنتی پادمیرا
- مکالمه من با من چهار ساله هنگامی که ما تخلیه مینیاپولیس
- بهترین شراب کتاب برای کمک به شما تبدیل به یک استاد Somm در خانه
- ایالات متحده و اتحادیه اروپا نگران اقدامات "مشکل" چین در دریای مورد مناقشه هستند اخبار اتحادیه اروپا
- من تنها هستم اما من هم نیاز به تنهایی