آنچه که من آموخته است که در طول اپیدمی فلج اطفال از سال 1955

حسن نیت ارائه میدهد از سیلویا بائر "همه چیز تغییر پس از خود را بهترین دوست, دوست, ماریا درگذشت" مادر من گفت

توسط ETELARESANKHABAR در 25 فروردین 1399
What-I-Learned-During-The-Polio-Epidemic-Of-1955
حسن نیت ارائه میدهد از سیلویا بائر

"همه چیز تغییر پس از خود را بهترین دوست, دوست, ماریا درگذشت" مادر من گفت.

در سال 1976 مادر بزرگ و مادر من و من به دنبال در تصویر آلبوم. زمانی که ما در سراسر یک عکس از من در سن پنج سالگی در مونته ویدئو اروگوئه در سال 1955 ما متوقف به یاد.

"این یک روز روشن در ماه اکتبر" من مادر ادامه داد: "و من به یاد داشته باشید مدرسه به نام به من بگویید همه دانش آموزان تا به حال برای رفتن به خانه. فلج اطفال. فلج اطفال گرفته بود نگه دارید و چندین دانش آموزان تشخیص داده شد. من برداشت شما تا مطمئن شوید که همه چیز باید یک اشتباه است. روز بعد ماریا فوت کرد و من فکر کردم من می خواهم از دست دادن ذهن من است. آنها به ما گفت که این یک ویروس و چیزی وجود دارد که باید انجام شود به جز نگه داشتن شما را از سایر کودکان است. بدون کودکان می تواند بازی با دیگران است. و ما نیاز به نظارت شما برای علائم. من خیلی می ترسم و هیچ کس به نظر می رسید به درک چه باید بکنید. من فقط در نگاه شما—خود را کمی خوشحال و نگران و مضطرب."

مادر بزرگ من chimed در: "به محض این که من شنیده وحشت در صدای مادر بر روی گوشی من آمد حق دور. ما همه ما در خانه خود را برای هفته ها. هر روز ما می شنوید یک فاجعه است."

What I Learned During The Polio Epidemic Of 1955
حسن نیت ارائه میدهد از سیلویا بائر

من به یاد برخی از این مبهم اما هرگز آنها را بازشماری آن را به وضوح.

"شما تا به حال یک لباس مورد علاقه که خیلی کوچک بود اما شما همیشه می خواستم به هنوز هم آن را می پوشند. من هرگز به شما اجازه آن را انجام دهد. اما در آن زمان من به شما گفت که شما می توانید قرار داده و در هر آنچه شما می خواهید. شما آنقدر خوشحال و می خواستند ما را به گرفتن عکس خود را. در اینجا آن است."

مادر من اشاره کرد و به من لبخند در صورتی پیش بند لباس.

"چگونه شما که مدیریت استرس ؟ ترس? جداسازی?" من از هر دو آنها را.

مادر من تبدیل به مادر بزرگ من و (نحو نامشخصی) اجازه دهید او صحبت می کنند. "من به یاد مادر خود را که در سال 1928—ما هنوز در لهستان پس از آن -- او تا به حال تیفوس. او پنج ساله بود. دیگران در حال مرگ بودند و هیچ کس نمی دانست از کجا این ویروس در آمد. همه ما می تواند انجام دهد این بود که در خانه بمانند. جدا شده است. مادر شما بسیار بیمار و من وحشت زده شد. مادر من در قانون آمد برای کمک به. و ما وجود دارد به تنهایی برای هفته جدا از بقیه جهان پرستاری مادر خود را به سلامت و تلاش برای به دست آوردن ویروس خودمان. هر کس در این شهر قرنطینه. هیچ یک از خانه های خود را برای بیش از ساده مواد غذایی. بسیار کمی باقی مانده بود در فروشگاه, اما آن را به اندازه کافی بود. در نهایت او بهتر آنها کشف کردند که آن را از آمد و همه ما به آرامی شروع زندگی در خارج از خانه."

من شگفت زده شد که دو نفر از آنها تا به حال چنین تجربه مشابه از حملات ویروس ها و انزوا.

What I Learned During The Polio Epidemic Of 1955
حسن نیت ارائه میدهد از سیلویا بائر

"این وحشتناک بود بله" مادرم گفت: "اما ما آموخته است که چیزی مهم است. ما آموخته است که در برابر کسانی که هنوز هم وجود دارد زندگی است. در ابتدا ما چیزی جز صبر کنید و تماشا کنید اما پس از آن ما متوجه است که ما تا به حال زندگی و نکته مهم این بود که آن را به از دست دادن آن ترس است."

در حال حاضر مادر بزرگ من راننده سرشونو تکون دادن توافق. "من مادر در قانون به من گفت که بزرگترین گناه ما می تواند مرتکب شد به عمل مرده هنگامی که ما هنوز زنده بودند. او را آواز ناهنجار کشور آهنگ ها و ما می خنده و رقص. ما نوشیدن مقدار زیادی چای و او را به من بگویید داستان از روز. متوجه شدم که زندگی متوقف نمی شود چرا که شما مجبور داخل."

"ما خیلی خوش شانس است که شما را بیمار" مادرم گفت. "بعد از چند هفته ما جرأت دوباره شما شروع به بازی با دیگر کودکان. به آرامی ترس من فروکش کرد. اما زمانی که من خود را نگاه کنید تصویر من را به یاد داشته باشید که زمان را از دست داد—من به یاد داشته باشید که من یاد گرفتم بیشتر در مورد چگونه زندگی می کنند."

بنابراین در اینجا من در خود ما ترسناک زمان در امریکا در سال 2020 و من فکر می کنم در مورد این داستان مادر و مادر بزرگ من با من به اشتراک گذاشته. من در صفحه اصلی فرسایش. ترس از آنچه برای خودم و خانواده و جامعه من, دنیای من. بسیاری از ما در حال تمرین خود انزوا و آن را گاهی اوقات احساس می کند مانند زمان از دست رفته.

اما آن را نمی. من خودم یادآوری: مهم نیست که چه شرایط خود را تنها زمانی که واقعا از دست داد که من بزرگ مادر بزرگ مادر بزرگ و مادر من آموخته است بار شما را فراموش کرده ام به زندگی می کنند.



tinyurlis.gdv.gdv.htclck.ruulvis.netshrtco.detny.im
آخرین مطالب
مقالات مشابه
نظرات کاربرن