این همه حق به اعتراف شما خوب نیست امروز

ok-to-be-not-ok
بروک Schaal عکاسی/گتی

افسردگی است. اضطراب است. من تایپ و حذف این واژه از ده بار در آخرین لحظه. من نمی خواهم به نوشتن در مورد آن, اما من احساس کشیده به انجام این کار.

من از آنها بدم میاید این شرم آور است که من احساس می کنم که من ، من متنفرم از ذهن من به من می گوید که من شکسته چون من مبارزه. کمال گرا در داخل نمی خواهند کسی به می دانم که برخی از روزها من فقط می خواهم به ماندن در رختخواب و پنهان کردن. من نفس نمی خواهند مردم بدانند که گاهی اوقات من می توانم catch my breath, دلیل وزوز در داخل سر من و در سراسر بدن من بیش از حد است.

من به حقیقت من چون خیلی از این موضوع در سراسر سلامت روانی انگ مرتبط با آن. انسان نیاز به اتصال و اجتماعی شرم در ارتباط با این مصیبت تنها تولید انزوای بیشتر. من را به اشتراک بگذارید حقیقت من حتی اگر من نمی خواهم شما بدانید که من انسان هستم.

من مبتلا به افسردگی و اضطراب زمانی که 15 ساله بودم. نمای از یک جوان که ظاهرا تا به حال مسائل خود را با هم برگزار شد و به طور پیوسته در محل. هیچ کس نمی دانست که من احساس خفه درون خودم. هیچ کس نمی دانست که من سعی کردم به فرار خودم را از طریق هر چیزی که به من داد که امید کاذب. هیچ کس نمی دانست که من در آنجا ماند تا تمام شب قادر به حل و فصل اعصاب من و بقیه. هیچ کس نمی دانست که من احساس اشتیاق برای اجرا به دور از آن همه است. که بخشی از مشکل پوشش حقیقت من از دنیای بازیگری "اگر" و ساخت یک تصویر از یک دختر که به نظر می رسید با اعتماد به نفس تنها تقویت تنهایی من.

من خود دارو از طریق الکل, مواد مخدر, و مواد غذایی است. من اقدام به ضرب و شتم من ذهن و بدن را به تسلیم از طریق کنترل شدید. من بیش از حد زیاده روی و من punished خودم. چسبیده به خارج از منابع من در تلاش برای پیدا کردن جامد زمین نمی دانستند که یک شرکت وضع کرده بود به اتفاق می افتد در درون من.

من در بر داشت بازیابی در سال 2008. من 20 سال مورد ضرب و شتم و خام است. من مانده اند هوشیار از آن پس رو به من شیاطین شفا من صدمات و پیدا کردن آزادی از مواد مخدر و الکل است.

حتی پس من هنوز هم زدم با افسردگی در نقاط مختلف در هوشیاری. زندگی اتفاق می افتد و شرایطی می توانید آن را آغاز کند. من تجربه افسردگی پس از زايمان بعد از من دختر دوم متولد شد. من رو پیر صدمات از من گذشته که به من فرستاده شده به اضمحلال رود. زمانی که من سه سال در بیمارستان بستری شد با یک نکروزان ذات الریه و empyema ما هنوز مطمئن شوید که او می تواند آن را. تروما که تجربه هولناک من انداخت یک صخره برخورد لبه های ناهموار ممکن میکند تمام راه را به پایین. اضطراب نشان داد تا بیش از حد. دست در دست و اضطراب و افسردگی حرف و شکست مواجه مرا به عقب و جلو.

من تا به حال به درخواست برای کمک به رسیدن به خانواده و دوستان نزدیک و روند درد من به دریافت از طریق به طرف دیگر. تنها راه برای به دست آوردن آزادی من دوباره به آن را احساس کنید. گفت: من تمام حقیقت را به مردم که امن و با محبت و صادق باشید. من از هم جدا افتاده اند پراکنده در سراسر زمین به انتخاب خودم تا کمی قوی تر از قبل. در انجام این کار من رشد کرده اند و در راه من نمی دانم که من می توانم. در وسط درد, وقتی که من در نهایت آن را متعلق به من پدید آمده متفاوت است. تبدیل شده است.

من سلامت روانی چیزی است که من در هر روز. مانند اعتیاد به الکل, من برای ادامه و در مواجهه با آن به ماندن بگیرید. افسردگی و اضطراب و نوشیدن و استفاده شد چیزهایی که من سعی کردم برای جلوگیری از انکار تا زمانی که من می توانم. Spoiler alert برای هر کسی که انجام این کار: شما می توانید به سادگی نمی خواهید آن را دور.

من عمیقا حساس و بیش از حد هماهنگ به احساسات من و به انرژی از دیگران است. من آموخته ام به آغوش و عشق این بخش از خودم. این باعث نمی شود من ضعیف یا شکسته است. آن را فقط باعث می شود من. من آموخته اند که گاهی اوقات در زندگی آسان نیست. زمانی که من این را قبول واقعیت زندگی پس من لازم نیست که به رنج می برند در آن است. من می توانید اعتماد است که من را از طریق حرکت به هیچ چیز باقی می ماند همان.

سهم من از همه این به این دلیل من می دانم که من تنها نیستم. در حالی که پناه در محل سلامت روان ما در معرض خطر است و حتی بیشتر. این تجربه می تواند بسیار تحریک به میلیون ها نفر که مستعد ابتلا به افسردگی و یا اضطراب است. من خودم را در خارج وجود دارد به طوری که کسانی که خواندن این احساس کمی کمتر شده است.

گفت: "امروز من احساس نمی خوب" طول می کشد دور قدرت و اجازه می دهد تا این امکان را برای فردا به کمی بهتر; یک روز در یک زمان.



tinyurlis.gdv.gdv.htu.nuclck.ruulvis.netshrtco.detny.im