چگونه Facebook ساخته شده من High School Reunion بهتر
در سال های اخیر, Facebook تبدیل شده است رفتن به قربانی و یا به عنوان من می خواهم به آن تماس بگیرید "سرزنش پینیاتا" – برای تقریبا تمام جامعه مشکلات اجتماعی. ما قبیله گرایی ما دهانه توجه کوتاه ما تنهایی.
گاهی اوقات هر چند تجربه نشان می دهد که چگونه رسانه های اجتماعی می تواند صادقانه به خدا با برکت و رحمت و زمینه سازی برای شگفت انگیزی معنی دار تجربه.
ماه پیش مثلا من یک Facebook دعوت به صورت غیر رسمی و غیر رسمی 30th, high school reunion – در یک نوار در زادگاه من شب قبل از روز شکرگزاری – من به طور همزمان فکر کرد "نه!" و ذهنی بررسی می شود من در دسترس است.
منظورم این است که خانواده من نبود, سفر در هر نقطه برای تعطیلات من در حال حاضر زندگی می کنند تنها در حدود یک ساعت و نیم به دور از میشیگان شهر و میدان در تقویم من اتفاق افتاده است خالی باشد.
اما من همچنین می خواهم در دبیرستان بوده است بسیار فراموش شدنی گروه nerd در یک کلاس از بیش از 400 نفر از آنها انتخاب شده بود به حرکت به عقب و بالا بردن کودکان خود را در همان شهر است. بنابراین من تا به حال به این معنا که بسیاری از این مراسم شرکت کنندگان خواهد بود که مردم را دیدم که هر یک از دیگر به طور منظم به هر حال و تا به حال پایدار دوستی نزدیک با یکدیگر بیش از چند دهه.
من از سوی دیگر بود دوباره ارتباط با فقط یک متوسط تعداد انگشت شماری از دبیرستان آشنایان از طریق رسانه های اجتماعی عمدتا پس از حضور در یکی از "رسمی" مراسم ما تا به حال پس از فارغ التحصیلی (20 در سال 2009).
این تا حدی بود که یک تابع چگونه-در حال حاضر من می خواهم در مدرسه بالا است. بنابراین مصرف شد و من در آن زمان با دوست پسر نمرات و وارد شدن به یک کالج خوب که ارزش کمی از دوران نوجوانی متحمل شده است.
پس چه می توانم امیدوارم از حضور در این slapdash مراسم? نمی خواهد آن را به سادگی تقویت عصبی حس نامرئی است که من وسط کودک به طور پیش فرض تنظیم ؟
در حالی که خانههای گلی خالی بیش از این پست کردم چیزی در این مراسم را در صفحه رویداد که اساسا گفت: "من مطمئن هستم که هر کسی که می شناسیم/مرا به خاطر بسپار."
اما پس از آن یک پسر من رفته بودم به مدرسه برای بسیاری از سال های بسیاری نوشت که او به من یاد پوشیدن اسکیت رولر برای چند روز در اطراف ما مدرسه ابتدایی "تلاش برای شکستن یک رکورد جهانی" قبل از ما اصل مرا متوقف کند.
اوه خدای من. بیش از چند دهه, من می خواهم به طور کامل در مورد این حواس پرت دوران کودکی طرح معدن.
و این مختصر گاه به گاه, Facebook ارز مفتون من ساخته شده من احساس می کنم بیشتر تمایل به شانس و حضور در این مراسم تداخل و سر در گم می شود.
وقتی که سرما یکشنبه شب در ماه نوامبر وارد گرچه تاریکی سقوط کرد و قبل از من شوهر و دو دختر جوان را خوردند شام با من در اطراف میز آشپزخانه ما و من می توانید ببینید مرطوب برف در حال سقوط فراتر از ویندوز. به نظر من snuggling با خانواده به تماشای "Great British پخت نمایش" ep و کیسه همه چیز.
اما شوهرم از من خواست به سمت درب. "بدترین چیزی که می تواند اتفاق می افتد ؟" او شانه ای بالا انداخت. "شما باید یک نکبتی زمان و به خانه? بروید. ببینید چه اتفاقی می افتد."
اگر هیچ چیز دیگری این تجربه ممکن است ارائه مواد خوب با خودم می گفتم. (نویسندگان خون آشام ها که در راه است.) سرم را پایین انداختم و در آنچه که من پوشیده بود: یک همیلتون تی شرت و شلوار جین پاره پاره در زانو ؟ خوب است. اگر من برای رفتن من نیز ممکن است درست به فرد من هستم. منظورم این است که من نزدیک به پنجاه. بود که من در تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن و یا احمق ؟
من را از طریق gloppy برف پارک شده در نزدیکی نوار و رفت سمت ورودی ساخت این معامله با خودم: اگر من راه می رفت در سراسر نوار یک بار به رسمیت شناخته شده و هیچ کس (یا بالعکس), من می خواهم به خودم اجازه ماهرانه به نوبه خود حق را به اطراف و سر به خروج. (کلاسیک درونگرا حزب حرکت است.)
در ابتدا آن را مانند نگاه من می خواهم از طریق زیر با این طرح بازگشت به بالا. بزرگ, روشن, نوار بسته بندی شده بود و در عین حال هیچ یک نگاه آشنا. پس از آن که یک زن است می خواهم بهترین دوست من در مدرسه, پائولا, خال من و با عجله بیش از خوشحالی جیغ مانندی من نام و نام خانوادگی و کشیدن مرا به یک آغوش.
او که قبلا تیره شانه طول مو بود در حال حاضر, خاکستری, اما چهره اش – که من می خواهم بدقت مورد مطالعه برای تمام بعد از ظهر به ما نقد وحشتناک, کلاس هشتم, شعر و مشترک بین توهمات عاشقانه – بسیار بود همان. و من فورا احساس در خانه.
"شما یکی از, مانند دو یا سه نفر من به اینجا آمدند به دیدن" او گفت:.
این مرا شگفت زده کرد – ما می خواهم جدا در دبیرستان به عنوان او محبوب تر شد – اما او در ادامه گفت که او می خواهم به دنبال نوشتن من حرفه ای آنلاین است که او احساس او هنوز هم می دانستم که من خوب با تشکر از شما (فراوان) رسانه های اجتماعی پست. او اعتراف کرد که بسیاری از بزرگسالان او زندگی سخت شده بود – و یا به عنوان او با صراحت بیشتری آن را "سفید" – و به همین دلیل او می شده است به تازگی ساخت یک نقطه به مردم بگویید که آنها می خواهم تا به حال مثبت و ماندگار بر او.
"شما یکی از این افراد" پائولا به من گفت. "من می دانم آن را برای تلفن های موبایل قشنگ, و این ممکن است کاملا بی دست و پا ترین چیزی که به می گویند:" – خیلی مطمئن شوید که زن ایستاده در میان ما موافق – "اما من می خواهم شما بدانید که من فکر می کردم در مورد دوستی ما تا به حال اغلب و من واقعا گنج نزدیکی ما بود."
هر چند نه به طور کلی در معرض ابتلا به weepiness من teared به عنوان او صحبت کرد و سپس او را در آغوش بگیرید. "با تشکر از شما بسیار برای من گفتن که" به من گفت. "دوستی ما به معنای زیادی به من بیش از حد."
و به زودی پس از آن من تا به حال یک اصل اساسی گفتگو – در مورد طلاق; مراقبت از پیری پدر و مادر بیمار و غم با یک زن به نام Roxane که من فقط می خواهم شناخته شده به عنوان یک گروه راهپیمایی آشنایی در دبیرستان بود اما اخیرا و بعد فورا رفت واز یک حس بهتر از طریق Facebook.
در یک نقطه من راننده سرشونو تکون دادن نسبت به یک ورزش بسیار ساخته شده تا زن در این نزدیکی هست و پرسید: Roxane "چه کسی است ؟" Roxane شانه ای بالا انداخت و گفت در گوش من "او به نظر می رسد مثل او محبوب بود. ما احتمالا نمی دانم."
خط ترک خورده من — پس لعنت واقعی! — و من فکر می کنم در مورد چگونه تشکیل نشده و شکننده همه ما به عنوان نوجوانان است. مردان و زنان در نوار که به سختی قابل تشخیص به من در حال حاضر به طوری که آنها دیگر دارای قدرت بیش از من است که من می خواهم یک بار به میل و علاقه آنها را حل. خوشبختانه من دیگر دختر که می خواهم به سادگی از ترس دولا شدن وقتی که barked در در سالن (به این معنا که من یک سگ) توسط یک سوراخ بازیکن فوتبال بین کلاس ها.
زمان است که البته بزرگ اکولایزر که توسط اتاق طاس سر سفید شدن مو و پر میانسال بدن من خودم را در. رک و پوست کنده اگر زندگی من بود کامل نیست من در نهایت احساس کاملا راحت در پوست من. بله, من می خواهم هرگز کاملا فرود آمد و پس از گذاشته شدن در سن میانه از رویای من کار به عنوان یک روزنامه کارکنان هنرهای خبرنگار – من در حال حاضر کار در کنار نوجوانان به عنوان یک کتابخانه صفحه و گاه به گاه نوشتن تکالیف — اما من می خواهم زندگی خود من شرایط حال برخی از دوستان فوق العاده و تجارب و من می خواهم به ایجاد یک خانواده دوست داشتم از صمیم قلب.
بنابراین من احساس خوب به عنوان من به کسی که به یاد من دیوانه rollerskating شیرین کاری و صحبت با سابق نوازنده ترومپت که به رسمیت شناخته شده من از عکس های من ارسال شده آنلاین و استقبال بلندی درخت از یک مرد که می خواهم در حساب دیفرانسیل و انتگرال, کلاس ارشد سال است.
"کسی بود که فقط به من گفتن شما خنده دار در Facebook" او به من گفت با اشاره یک انگشت شست بیش از شانه خود را.
چه جهنم ؟ من می خواهم فکر می کردم. کجا بود این همه اعتبار و همکار دوست دارم زمانی که من یک نوجوان و به شدت به آن نیاز است ؟ و آن آن بود که از در حال حاضر ؟
اما در برخی از سطح من در حال حاضر می دانستم که پاسخ به سوال دوم. آن شکلی ناگهانی ظهور از رسانه های اجتماعی است که برای همه آن مشکلات — و آنها legion — نیز ممکن است غیر رسمی 30th فارغ التحصیلی دبیرستان یک به مراتب بهتر و مثبت تر امر درونگرا-band-ماهواره-تبدیل-
به دلیل انقباض غیر ارادی ماهیچه-y بحث کوچک می تواند نادیده گرفته شود.
از آنجا که شما در حال حاضر شده است در زیر هر یک از داستان های دیگر بیش از سال است.
زیرا در حالی که Facebook اغلب می تواند احساس مانند یک خطرناکی مزاحم حلقه برجسته از زندگی افراد دیگر را نیز می توانید اگر شما مایل به آسیب پذیر می شود وسیله ای برای دعوت مردم به صرف زمان خود را در داخل ذهن و قلب خود را.
زمانی که من نوشتن در رسانه های اجتماعی پست های من نظر خودم را به عنوان یک مهمان در یک سال-طولانی مجازی مهمانی شام. من نه وجود دارد برای شروع (یا بخشی) مبارزه می کند. من وجود دارد می گویند همه چیز از "وای من یک پیش فرض پدر و مادر امروز" و "در عین حال یکی دیگر از مصاحبه شغلی رفت و هیچ جا" به "من در نهایت به انجام یک داستان من می خواستم برای انجام برای سال در حال حاضر" و "من 8 سال با استفاده از یک قید به درستی و من در مورد به گریه با شادی."
رفتن به آن مراسم من نیازی به اثبات خودم یا خودم صحبت کردن و یا نشان می دهد. با تشکر از رسانه های اجتماعی افرادی که می خواهم دوستانه به من در مدرسه ما سال قبل می دانستند دقیقا شخص من می خواهم تبدیل شده است.
و من بیش از حد.
بنابراین هنگامی که نوار را چراغ به طور ناگهانی کاهش نیافته و DJ کاهش یافته است Pitbull آهنگ من نمی تواند مقاومت در برابر (مانند یک در تلنگر جوجه کلیشه) ادعا کمی فضا برای رقص – عمدتا توسط خودم بلکه به نوعی با پائولا را خوش برخورد, tipsy, شوهر (یکی دیگر از همکلاسی های همکار). چه می توانم بگویم ؟ من به سختی می تواند شامل فیزیکی خود به خودی اصرار به جشن می گیرند. یک نوع بدن "آهنگ از خودم."
به دیگران در نوار (از جمله برخی از همکلاسی های من) من ممکن است نگاه احمقانه یا پوچ – تقریبا پنجاه ساله را برش فرش, بیشتر, خود ارضایی, قبل از پله به عقب به شب بارانی.
اما به من این احساس اوج کاملا رضایت بخش شب و – با توجه به ماهیت این مناسبت – یک ورود. زمانی که من یک نوجوان بود همسالان من و من روزانه فقط دیدم چه من نبود.
در حال حاضر به نظر می رسد آنچه قابل مشاهده است آنچه که من هستم. من در نهایت اینکه "دیده" در راه من می خواهم همیشه می خواستم.
و به طرز عجیبی من رسانه های اجتماعی برای تشکر.
tinyurlis.gdv.gdv.htclck.ruulvis.netshrtco.de